top of page

Farshad's birthday

  • Writer: Pouria Mirzaie
    Pouria Mirzaie
  • Mar 18, 2023
  • 1 min read

امشب با تقریبا تمام کسایی که رفت و آمد دارن باهامون، یک شب‌نشینی داشتیم به بهانه تولد فرشاد. فرشاد دوستمون هست. ایتالیا بوده. آدم دوست‌داشتنی‌ای هست.

این روزا، جوری رشته زندگی‌ام پیچ و تاب خورده تا با بعضی آدما هم‌نشین بشم که باعث می‌شه به مسیری که دارم میرم بینش پیدا کنم و البته به طرز متناقضی، ایمان. مسیری بی‌روح، پُر از چاله، و البته بی رنگ.

من توی داستان هرکدوم از زوج‌ها، یک جدایی‌ای می‌بینم. جدایی خارج از اختیار و دلخواه هرطرف.

جدایی‌ای برای بهترشدن، برای ساختن یک سرپناه، که برای هردویشان کافی باشد.

این جدایی‌ها مسئول بسیاری از احوالات بد "ما دونفر"ها بوده.

این جدایی‌ها بی‌رنگ است و برزخ‌وار

نه گریزی‌ست نه چیزیکه درد آن را تسکین دهد.

خوب می‌دانم اما خوب نمی‌گویم.

دو هستیم، اما یکه افتاده‌ام.

آرامش روستایی می‌خواهم، اما آشوب قلب کلان‌شهرم.

کمی وقت بیشتر می‌خواهم، اما هیچ‌وقت کافی نیست.

دلم وقتي را می‌خواهد که نداشته‌ام.

دلم می‌خواهد کمی وقت داشتم که پشت هر دوستت دارم‌ها خاطره ای زنده می‌شد و تصویری به یاد می‌آمد.

دلم می‌خواهد عُلق و عشق من را زمان کمی توجیه می‌کرد.

اگر نکرد هم باکی نیست. تا اینجا نامعادله بوده‌ایم عاری از زمان و مکان که یارایمان باشند.


تا روز دیدن دوباره‌ات تپش‌های قلبم را می‌شمارم. این‌بار بی‌تو آرام نیستم.

برای تویی قلبم می‌زند که قبل از بهترین‌دوست بودنت، تمام پرده‌ها را برایم کنار زدی.

برای چون تویی که در عشق ورزیدن، حاتم طایی هستی و به وقت ناکامی سنگ صبور.

برای چون تویی که در قالب نمیگنجی.

برای تو، عاطفه؛ ناجی عاطفه من.




 
 
 

Comments


bottom of page